*!*...خانه ی شعر و ترانه...*!* | ||
" ما ز فردا نگرانیم ... " ما ز فردا نگرانیم که فردا چه کنیم زیر این بار گرانیم که جان را چه کنیم
تو ز من ثانیه هایی که نه از آن من است میخواهی آتشی را که نه در جان من است میخواهی
در دست ندارم که به تو عرضه کنم چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم **
دل بیدار مرا پیر خموشی کرده هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم ** جنس من در خور
جنسم از خاک و دلم خاکی تر روح من از تو ز من شاکی تر جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شاعر معاصر : مسعود فردمنش [ چهارشنبه 90/5/5 ] [ 5:15 عصر ] [ *!* JAVAD.R *!* ]
[ نظرات () ]
|
||