سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*!*...خانه ی شعر و ترانه...*!*
 
لینک دوستان
امکانات وب



بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 241417
امتیازدهی

آفتاب صداقت ( حمید مصدق ) ...

به چشمهای نجیبش که آفتاب صداقت
و دستهای سپیدش
 که بازتاب رفاقت
 و نرمخند لبانش نگاه می کردم


 و گاه گاه تمام صورت او را
صعود دود ز سیگار من

کدر می کرد
 و من به آفتاب پس ابر خیره می گشتم
و فکر می کردم
در آن دقیقه که با من
 نه تاب گفتن و نه طاقت نگفتن بود
 و رنج من همه از درد خود نهفتن بود
سیاه گیسوی من مهربانتر از خورشید
 از این سکوت من آزرده گشت و هیچ نگفت
و نرمخنده نشکفته
بر لبش پژمرد
 و روی گونه گلگونش را
 غبار سرد کدورت در آن زمان آزرد
توان گفتن از من رمیده بود این بار
در آخرین دیدار
تمام تاب و توانم رهیده بود از تن
اگر چه سخن ِ از تو می گریزم را

چه بارها که به طعنه شنیده بود از من
توان گفتن از من رمیده بود این بار چرا ؟


که این جداییم از او نبود از خود بود
و سرنوشت من آنگونه ای که میشد بود

 شاعر معاصر : حمید مصدق


[ چهارشنبه 95/4/9 ] [ 4:20 عصر ] [ *!* JAVAD.R *!* ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ