*!*...خانه ی شعر و ترانه...*!* | ||
ز باغ پیرهنت چون دریچه ها وا شد(حسین منزوی)... ز باغ پیرهنت چون دریچه ها وا شد بهشت گمشده، زیر دریچه پیدا شد رها ز سلطه پاییز ، در بهار اتاق گلی به نام تو در بازوان من وا شد به دیدن تو همه ذره های من شد چشم و چشم ها همه سر تا به پا تماشا شد تمام منظره پوشیده از تو شد، یعنی جهان به یمن حضورت، دوباره زیبا شد فرشته ها تو و من را به هم نشان دادند میان زهره و ناهید، گفتگو ها شد شتاب خواستنت این چنین که می بالد به دوری تو مگر می توان شکیبا شد؟ امیدوار نبودم دوباره از دل تو که مهربان بشود با دل من، اما شد گل تن تو به اندازه ای معطر بود که صد بهار هوس در دلم شکوفا شد قرار نامه عشق من و تو بود آنکه به روی شانه ی تو با لب من امضا شد شاعر معاصر :شادروان حسین منزوی [ دوشنبه 95/4/7 ] [ 3:47 صبح ] [ *!* JAVAD.R *!* ]
[ نظرات () ]
|
||