" آخرین رقص ... "
برقص ای دختر کولی!
به رویِ آتشِ دردم
که بر رودِ دلَم جاری ست...
که از خاک یادگار دارم!
***
برقص ای دختر کولی!
چو پروانه
مسیحانه!
لگد بر بخت خود کوبی!
دلم را کردی ویرانه!
***
دلِ خاکی نمی خواهم
برایِ تو!
دلِ آبی و آفتابی
برایِ من!
دلی دارم
پُر از آبی
چمنزاری و
آفتابی.
***
از این دنیای بیهوده
جهان پیر و فرسوده
چقدر بیزار و دلگیرم
همه تردید و نیرنگ است!
یقین و اعتماد مرده!
حقیقت بر زمین خورده!
***
اگر روزی شدم شاعر
دوباره باز می گردم
اگر باور کنم خود را!!
زمانش را نمی دانم!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر معاصر:پژمان ترکمان