سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*!*...خانه ی شعر و ترانه...*!*
 
لینک دوستان
امکانات وب



بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 241471
امتیازدهی

من مغز ندارم سر به سرم نزارید ...

حلقه ها دور شما ؛ "مثلِ سواری شده بود "

پیچ و تاب بدنت مهره ی ماری شده بود

کوه را دار زد از گردنه حیران به هراز

کُلَّ البــــرزِ تنت آینه کاری شده بود

گیج بودم که سرم تا دَمِ دَر سوت کشید

مُردنم بسته به جاپای قطاری شده بود

نامه با باد فرستادم و خورشید نخواند

وعدهء دیدن او هم سر کاری شده بود

خاطراتی که سفر کرده فقط خاطره نیست

دو سه خطش به خدا بازِ شکاری شده بود

تند رد شد همه خاطره ها از نظرم

باغِ کُردان نرسیده شب تاری شده بود

فندکت پاچَّهء سیگار مرا هم که گرفت!!!

شعله و شعبده اش گرد و غباری شده بود

شبِ وحشت زده در ذهن من از خواب پرید

خواب هم از روی تختم متواری شده بود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سیدرضا موسویشاعر معاصر :


[ جمعه 91/10/22 ] [ 4:32 عصر ] [ *!* JAVAD.R *!* ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ