**روحم و روی ابر می خوابم**
در ادامه مطلب :
روحم و روی ابر می خوابم
خستهام ، توی قبر میخوابم!
بوسهات مانده روی بازویم
مادرم گریه میکند رویم
توی یک قبر تنگ و بنبستم
مثل یک مرده در خودم هستم!
روح من داغ و نیمهجان مانده
چشمهایم به آسمان مانده
حالت گیجی بدی دارم
استخواندرد ممتدی دارم
بوی باران گرفته پیرهنم
مزهی سنگ میدهد دهنم!
زنگ تو از صدام افتاده
روحم از پشت بام افتاده
خاک میریزد از نفسهایم
دو ? سه ساعت شده که اینجایم
نور افتاده بر سر و رویم
یک فرشته نشسته پهلویم
عطر بالش یواش میآید
بوی سیب از صداش میآید
نفسش توی قبر ، پخش و پلاست
شکل رویای مادرم، حوّاست!
شکل یک سیب سرخ، در سبد است
اسم و فامیل مرده را بلد است
ساکن برج سوم ماه است
بالهایش بلند و کوتاه است
مثل یک ماه ، توی بافهی نور
مایهی دلخوشی اهل قبور!
رو به رویم نشسته با خنده
«قطعه تون و ردیفتون، چنده؟»
*
-قبر من یک چراغ کم دارد
قبر پایین، کرایه هم دارد؟
من کمی آفتاب میخواهم
هفتهای یک کتاب میخواهم
نه! نریزید! آب لازم نیست
سنگ قبر و گلاب لازم نیست
یک فضای سپید میخواهم
سیم کارت جدید میخواهم
کنج این قبر شکل کافه شود
«حافظ سایه» هم اضافه شود!
اولین پنجشنبهی هر ماه
مثنویخوانی است با ارواح!
حق تفسیر مال مولاناست
روح او پنجشنبهها اینجاست!
شمس یک گوشه تلخ میخندد
مثنوی را نخوانده، میبندد
آشناها کنار هم هستند
این طرف بچههای بم هستند
چه بهشت و جهنمی داریم
روزها توی قبر بیکاریم!
این طرفها غریبی و غم نیست
دور و بر روح آشنا کم نیست
میرسد حافظ از سرازیری
با سیه چشم ناز کشمیری
*
حیف شد! زندهای و من تنهام
سالهایی که بعد تو اینجام
لطفاً این روزها به لطف خدا
یک تصادف بکن! بمیر و بیا!
از :محمدکاظم کاظمی